+امـشبـ دعاے مجــیر هــم بہ شوقِ #ٺُ

فریاد مےزنند (: تعالَیتَ یا #کریمـ...(:


#امام_حسنےام:)💚 #عرض_تبریڪ(:🌙

_____


#بیا_با_من_برویم...


چهره‌اش آرام بود و بسیار نیکو.لباسش آراسته بود و سوار بر است داشت می رفت.

پرسید او کیست؟

گفتند:حسن بن علی بن ابی‌طالب(ع) است.

خشمی سوزان سرتاپای وجودش را گرفت.به ابوتراب حسودی می­کرد که چرا باید او چنین پسری داشته باشد.


جلوتر رفت و پرسید:تو فرزند علی(ع) هستی؟

ـ آری

طوفانی سرخ در چهره مرد شامی وزید و سیل دشنام از دهانش سرازیر شد،سیلی که انگار تمامی نداشت.

او می گفت و حسن بن علی(ع)  فقط نگاه می کرد.


آتشش که کمتر شد،از او پرسید:

ـ #تو_در_مدینه_غریب_هستی؟

ـ آری غریبم.

ـ بیا با من برویم،

اگر خانه نداری، به تو خانه می‌دهم.

اگر پول نداری، به تو کمک می‌کنم،

اگر نیازمندی، بی‌نیازت می‌سازم. 


عرق خجالت از سرتا پای مرد پایین می ریخت. سرش را پایین انداخت و رفت و زیر لب می گفت:

#درروی‌زمین‌محبوب‌ترازاونزدمن‌کسی‌نیست

_____

گفتم ای سلطان خوبان رحم کن بر این غریب

گفت در دنبال دل ره گم کند مسکین غریب💔

[ حافظ ]

_____دعای مجیر